جدول جو
جدول جو

معنی ذی مسطن - جستجوی لغت در جدول جو

ذی مسطن
(مُ طِ)
مشهورترین خطیب اطینه. مولد وی به سال 384 و وفات 332 قبل از میلاد بود. وی مدت پانزده سال تمام وقت خویش را صرف مخالفت فیلیپوس مقدونی پدر اسکندر گجستک که استعباد وطن او می خواست کرد و خطب جاودانی فیلپوسی والون سی ها را انشاد کرد و پس از مرگ فیلپوس و در جنگ خرنه با دلیری تمام شرکت جست و از جدال مردانۀ خویش دست باز نداشت آنگاه که کتزیفن بمردم اطینه پیشنهاد کرد تا تاجی از زر ساخته و بذیمسطن تقدیم کنند اشین کتزیفن را مخالف قوانین ملک و مجرم اعلان کرد و در این وقت ذیمسطن با خطابۀ دفاعیۀ معروف خود بنام تاج کتزیفن را تبرئه کرد پس از مرگ اسکندر او فصاحت بیان خویش را وقف پیشرفت اتحاد یونانیان کرد لیکن چون هیچیک از مساعی او در برابر استبداد آنتی پاتر به نتیجۀ مطلوب نرسید خود را بزهربکشت. گوئی که این سلطان بلاغت را طبیعت برای این مقصود نیافریده بود چه برای رسیدن بمقام خطیبی او را تحمل ریاضات شاقه می بایست کردن چنانکه برای قوی کردن آواز خویش و انبساط صدر و اصلاح حرکات و سکنات خود درحین خطابه، در اول مجاهداتی سخت و صعب متحمل گردید و از جمله آنکه دهان را بریگهای خرد می انباشت و در
آن حال بتمرین خطابه میپرداخت و گاه این عمل را در مقابل امواج خروشان دریا انجام می داد تابتواند به آواز خویش برضوضاء و غوغاء عامه غالب و فائق آید و گاه خود را بر نوک تیز شمشیری میافکند تا پاره ای حرکات نامنظم تن خویش را اصلاح کند. حساد و دشمنان وی بطنز میگفتند خطابه های ذیمسطن عفونت روغن چراغ دارد و او از روی کمال حق در پاسخ آنان می گفت: لیکن روغن چراغ من بر اموری میتابد که شعاع چراغ شما را در آنها تأثیری نیست. ذیمسطن در دفاع از استقلال وطن خویش مجاهدتی صعب و سخت کرد و بزرگترین خطیب اعصار قدیمه اوست و سبک وی قدوه و امامی است قوت بیان و سادگی و جزالت را
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ سَرْ رَ)
صاحب شادمانی. فرحناک. و در عناوین نویسند: خدمت ذیمسرت فلان..
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذی مسرت
تصویر ذی مسرت
صاحب شادمانی خداوند سرور (درعنوان کسان نویسند: خدمت ذی مسرت)
فرهنگ لغت هوشیار